سید محمد حسینسید محمد حسین، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

پسر متولد آبان

دو ماهگی

سلام عزیز مادر : این مدت به شدت گرفتار تو بودم . آخه هفته پیش واکسن دو ماهگی تو زدیم و هفته  پیشترش ختنه ت کردیم نازنینم . خدا رو 100000 مرتبه شکر اذیت نکردی اما خودم خیلی مرااقبت بودم تا خدای نکرده اذیت نشی یه عکس بی حال از بعد اینکه ختنه ت کردن گذاشتم . همچی مظلومی مامان جون مدتی شده یعنی قبل از 40 روزگیت آقو می گی و صدا از خودت درمیاری و من عشق میکنم بال در میارم و دیوونت میشم دوستت دارم
4 بهمن 1392

عکس های محمد حسین

  اینم یه سری از عکس های محمد حسین تو این دو ماهی که گذشت این اولین عکس بعد از تولدشه که فک کنم یک ساعته بوده بچه م اینم عکس همون شبی هست که تو بیمارستان خوابیدی پسرم البته چون دستاتو خیلی تکون میدادی و نمیخوابیدی خاله ت دستاتو تو شلوارت کرده نتونی تکون بدی!! اینم گلی هستش که بابایی به مناسبت تولد تو گرفت اینم عکس پسرمه وقتی مامان بزرگ مهربونش دارن لباسشو عوض میکنن!خونه رو گذاشته رو سرش پسرم! اینم یه عکس دیگه از پسر گلم پسر گلم که داره میخنده به مامانش اینم دخمل !ببخشین پسر گلم با روسری!چه حجابیم داره پسرم! اینم پسر گلم در حال خواب عمیق عزیزم داره بازی میکنه اونبه و اونبه پ...
13 دی 1392

روز تولد

این عکسو بابایی گرفته ، درست یک ساعت قبل اینکه تو بدنیا بیای . وقتی توی ماشین جلوی بیمارستان منتظر بوده تا خبر تولدتو بهش بدن. می بینی دم غروب بوده و هوا یکم ابری و نم نم هم بارون می امده نازنینم میگه لحظات اضطراب آوری برای اون هم بوده ...
1 دی 1392

روز تولد

دوسال و یک ماه و یک روز پیش من و بابا رضا بعد از یک سال قمری مصادف با عید غدیر خم که باهم عقد بودیم و بعد از دو ماه دوران نامزدی بسیار شیرین ( که هنوز که هنوزه خاطراتش توی ذهنم حک شده و پاک نمیشه و هنوز که هنوزه تمام پیام هایی که به هم می دادیم رو دارم و الحق و الانصاف بابات همونی مونده که می گفته ) با هم ازدواج کردیم ( 31 شهریور سال 89 با هم نامزد شدیم ) و تو نازنینم 12 روز مونده به سالگرد دومین سال ازدواجمون توی یک روز نسبتا بارونی پاییز یعنی 12 آبان ساعت 5 و 45 دقیقه به صورت طبیعی به این دنیای قشنگ  اومدی .  اگه بخوام از روز تولدت بگم باید از اولش شروع کنم از ساعت 4و نیم صبح که کیسه آبی که تو پسر نازم توش بودی پاره شد و تو آ...
26 آذر 1392