پیشرفتهای نازدونه مامان توی 8 ماهگی
سلام
اول به همه مامانای عزیزی که برام توی این مدت پیام میذاشتن
خانوم داداشای گلم، آبجی های عزیزم و همه دوستان وبلاگی
به دلایلی که اقوام می دونن ولی دوستان وبلاگی عزیزم نه مدتی هست که من از خونه دورم و نمیتونم برای پسرم مطلبی بنویسم و یا اینکه جواب محبت های بیدریغ شما رو بدم
منو ببخشید و بدونین هردفعه وبلاگ رو باز می کردم و نظراتتون رو می دیدم و اقعا خوشحال می شدم و بال در می آوردم از اینکه هنوز فراموش نشدم
حالا پیشرفتهای یکی یک دونه مامان توی 8 ماهگی به این قراره:
پسرم مثل بلبل ( ازاون بلبلایی که وقتی زیاد چه چه میزنن برات اعصاب نمی ذارن)ددددد که می گفت از ما ه پیش و اکنون در این ماه ب ب ب و بابا هم می گه علاوه براینکه یک چند روزی شده که هاپوووو هم میگه
عاشق آویز در اتاقشه و وقتی می بینه میگه هاپو
جالبه که هر وقت هر چیزی دیگه ای رو آویز می بینه بهش می گه هاپو
مامانش فداش بشه
دیگه این که عاشق ماسته وای که چقد دوست داری مامان جون حتما عکس از ماست خوردنش .حالت لبش وقتی هاپو میگه و طرز نگاهش وقتی به آویزش نگاه می کنه عکس می ذارم
در صمن اینکه بعد از یک دوران خزیدن بر روی زمین به قول سارا جان مثل کرما حالا پسرم چهار دستو پا میره که اونموقع دیگه می خوام بخورمش
اینقدر سریع هم خودشو به هدفش می رسونه که ما سفره افطارمونو چندثانیه قبل از اذان می چینیم چون اگر زودتر بچینیم یهو می بینیم محمد حسین رفته سروقت غذاها و . . . .
دوستت دارم خدا. دوستت دارم همسر عزیزم و دوستت دارم پسر واقعا عزیزتر از جانم